دانلود رمان نگهبان ماهم شو برای pdf اندروید و کامپیوتر
خلاصه داستان رمان نگهبان ماهم شو :
حسان حالا پاس بده به بابک….بابک بلند کن واسه علیرضا….راستین دفاع کن…..دفاع کن دیگه اه…..یه لحظه بازی نکنید ببینمبچه ها نفس نفس میزدن و نگاهشون به سرمدی بود.سرمدی دهنشو کج کرد و با تاسف گفت:-اینطوری می خواهید جلوی حریف دربیایید!؟بعد نگاهشو به راستین دوخت و با حرص گفت:-کاری نکن رو نیمکت ذخیره بنشونمت خدا جو….راستین زیر لب بهتری گفت و نگاهشو به زمین دوخت…تعجب کردم.محال بود این موقع جوابی نده به طرف مقابلش.سرمدی ادامه داد:-برای امروز کافیه…می تونید برید استراحت…بچه ها تک تک خسته نباشید می گفتن و می رفتن.من هم بعد از گفتن خسته نباشید خواستم برم توی رختکن که سرمدی دستم و گرفت و اروم گفت:-بین اینا امیدم به تو….نا امیدم نکنیا…لبخندی زدم و اونم لبخند زد.بطری اب معدنیمو از روی نیمکت برداشتم و رفتم سمت رختکن.الان دو هفته ای میشه که توی اردو هستیم.توی این دو هفته سرمدی هر بلایی خواسته سرمون اورده.کم مونده بگه کوه و پاس بدید به هم.
- ۹۵/۰۶/۱۳